وبلاگ شخصی پروین پناهی

متن مرتبط با «خستگی ها قمیشی» در سایت وبلاگ شخصی پروین پناهی نوشته شده است

شعری برای دختری که گم شده بود و مادرش عکسش را داده بود به روزنامه ها ...

  • گم شده بودم  و پشت تمام تلفن های دنیا تنها یک صدا بود  من بودم و تنهایی  من بودم و آشپزخانه ای که سر می رفت  الو.... مادر....  گم شده ات را در هیچ کجای جهان نگرد  من پشت هیچ صدایی نیستم  و گذاشته ام باد، موهایم را با خودش ببرد و دلم...  _که هیچ گاه در من نبوده است را _  به دریا زده ام!    پروین پناهی    , ...ادامه مطلب

  • خستگی

  •      پدرم گفت: 'برای کار چه تصمیمی داری؟ من که تا حالا ندیدم تو یک بارم یک نگاهی به کتاب درسی هات انداخته باشی.'گفتم: 'بعضی از کتابا خیلی خسته کننده ن.''خسته کننده ن؟ پس نمیخوای ادامه تحصیل بدی؟ چی کار از دستت برمی آد؟ اصلن به چه دردی میخوری؟ من برای بزرگ شدنت، تغذیه ت، لباسات چندهزار دلار خرج کردم! فکر کن همین جا بذارمت توی این خیابون و برم. چی کار میکنی؟'گفتم : 'پروانه جمع میکنم.'آینده- چ بوکفسکی- ترجمه م میرزاخانیاز همشهری داستان مهرماه ۹۲,خستگی,خستگیا سیاوش,خستگی مزمن,خستگی چشم,خستگیات چند گل من,خستگیا,خستگی روحی,خستگی ها قمیشی,خستگی بعد از انزال,خستگی مفرط ...ادامه مطلب

  • جهان نسبیت

  •   یکی بود ، یکی نبود .غیرازخدای مهربان هیچ کس نبود .آن دورها، پشت کوههای نقره ای روسیه دخترکی پیدا شد . برف همه جا را یکدست سفید کرده بود .آن روز پرنده ها توی هوا یخ می زدند و روی زمین می افتادند. دخترک تنها بود وسرما مژه هایش را به هم چسبانده بود..دخترک در آن سرما دلش یک قلب تپنده می خواست و یک آغوش گرم . چشم هایش را بست واز صمیم قلب آرزو کرد . گرگ خاکستری بو کشید و نزدیکش شد . نزدیک و نزدیک تر . دخترک دستان کوچکش را باز کرد و گرگ را به آغوش کشید . چه کسی باور می کرد اما گرگ دخترک را نخورد ! فکر کردید خدا پشت کوههای نقره ای روسیه نمی رود ؟         از مجموعه ی داستان, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها